نمایی از بالکن: اشعار روی نیمکت پارک و آن چشم ها


Shanee R Banda این هفته با شعرهای بیشتری از مجموعه “Summer and Love” خود بازمی گردد.

آن چشم ها

قهوه ای تیره
به شدت
می تواند تقریباً همین باشد
به روحش برس

او در فرم او مستقر شد
او آن را با تنبلی می گیرد
انگار حفظ بود
هر اینچ او

نیمه شب سیاه شد
همانطور که می گویند
چیزی که نمی توانی لب بزنی
زیرا آنچه درست است مانع آن می شود

وقتی نگاهش با نگاهش روبرو می شود، لنگ می زند
سکوت بین آنها
مثل سیم های برق شکسته می ترکید
اما هیچکدام قدم اول را برنداشتند

کلمات او را نابود خواهند کرد
هر چی که گفت
آنچه را که او انجام نداده را خواهید شنید
او به آنچه که منظورش نبود چسبید

او از خودش مراقبت می کند
با چیزی که فقط می توانست به آن امیدوار باشد
وقار مؤدبانه ای بود
اما زبان بدن او به او خیانت می کند

مژه هایش احساساتش را پنهان می کند
روز طولانی ای بود
این تنها کاری است که او می تواند انجام دهد
اینها خطوط خسته هستند

سفسطه – اظهارات متناقض

عذاب کشیده و در عین حال راضی
شکسته، اما هیجان زده
خوشحال و ناراحت
نامطمئن و قطعی

همه چیز همیشه مورد نیاز است
ولی نه اینجوری
رویاها
شیرین و تلخ

دردی که به نظر می رسد هرگز از بین نمی رود
و لذتی که ماندگار است
مثل رشته های رنگی
مانند طناب به هم بافته شده اند

بی گناه و گناهکار
به این معنی نیست
با این حال همه چیز وارد شده است
بهشت بی رحم

یک ثانیه ابدی
لحظه ای ماندگار
یک قرن یک دقیقه
زمان مشخص نشده است

بسیاری از سایه های خاکستری
خوب و بد
در همان کاسه
سیاه و سفید

کمال نقص
هرج و مرج مرتب
چگونه به پایان خواهد رسید؟
چه کسی را می شناسید؟

روی نیمکتی در پارک نشستم

چمدانم را کنار گذاشتم و نشستم
چه آرامشی
مجبور نبودم ادامه بدم
می توانم نفس راحتی بکشم

ماشین ها دور و بر می گشتند
من می توانستم برای یک سواری سرگرم کننده باشم
نقره ای، سفید، مشکی و آبی
آنها خرخر کردند، غرغر کردند و فریاد زدند

لحظه برداشتن گوشیم
و بررسی کنید که آیا آن را از دست داده ام
یک یا دو پیام
من لبخند می زنم

مرد جوانی که روبروی آن نشسته است
می توانم بگویم او می خواهد شرکت کند
اما من ترجیح می دهم فقط اینجا بنشینم
از آرامش و سکوت لذت ببرید

shaneeblog@ را در Facebook، IG، X و TikTok دنبال کنید

به 791 مشترک دیگر بپیوندید

دیدگاهتان را بنویسید