نمایی از بالکن: بازی کردیم، لوکو، الان تمام شد


Shani R. Panda قسمت دیگری از View From the Verandah را با سه گانه اشعار نفیس، برآورده شدن آرزوی ضروری و نوعی تدفین ارائه می دهد.

ما بازی کردیم

گاهی اوقات سرگرم کننده بود
ذهن را تحریک کنید
ضربان قلب تند شد
باعث شد یه دختر لبخند بزنه

او خودش را پیدا خواهد کرد
خیره به فضا
در جعبه او چیزی نیست
و همه چیز یک کیسه است

زمان های دیگر
بازی هایی که انجام دادند
چرا خسته بودند؟
آیا ممکن است همه چیز تمام شده باشد؟

ترن هوایی
تور تفریحی
قایم باشک
در یک دور باطل گیر کرده است

اگه می تونی منو بگیر
کسی گیر نمیاد

لوکو

آیا قبلا در چنین شرایطی قرار گرفته اید؟
انگار کاملا قانع شده بودی
تو عقلت را از دست داده ای
و من نمی دانم کجا

دلت پر است
کامل و تضمینی
نمی توانستم بیشتر بخواهم
چرا دیگه؟

فقط یک جایی که می خواهید باشید
حتی با چشم بند
پاهای شما به دستورالعمل نیاز ندارند
شما را به کجا می برد؟

هر رنگی محو شده است
موسیقی محو شده
گفتگو بی انگیزه است
تا زمانی که به مقصد برسید

این مکان
روح تو
راحتی
فقط زمانی که به آنجا رسیدید

من تمام کردم

من خیلی صدمه دیده ام
من نمی دانم
با درد چه کنیم
قلبم تکه تکه شده
و من نمی توانم نفس بکشم

چطور دلت برام تنگ نشده؟
من دردی احساس نمی کنم
نه اینکه با من حرف نزن
چگونه می توانی از آنجا دور شوی؟

آیا من واقعاً برای شما معنایی نداشتم؟
چون تو همه چیز من بودی
طلوع خورشید برای روز من
و افق وجودم

آیا مجبور بودید این کار را انجام دهید؟
به صورت کامل
طوری ادامه بده که انگار
برام مهم نیست

خسته ام
از انتظار
بهانه آوردن
و بازی های فکری

میدونم درد داری
اما من بیشتر درد دارم
نمیتونم اینو ادامه بدم
من تمام کردم

ما را shaneeblog@ در FB، IG، X و TikTok دنبال کنید

به 791 مشترک دیگر بپیوندید

دیدگاهتان را بنویسید